بــاختـى در کــار نیسـت
براے تـــو
قلــبم را ریسكــ می کنـــــم
یــا می بَــــرَمْ…
یــا مے مــیرم …
مــزرعـه را..
ملـــخ هــا جــویــدنــد !
و مــا ..
بــــرایِ کـلاغهــا “متـــرسک” سـاختــــیم !
و ایـن بــود ،
شــروعِ جـــــهالــت …!
می گفتند: ” سختی ها نمک زندگــــــی است “
امّا چرا کسی نفهمید که ” نمــــــک “
برای من که خاطراتم زخمی است ، شور نیست ؛ مزه ” درد” می دهد !
گاهی اوقات می خندیم به روزهایی که گریه می کردیم
گاهی گریه می کنیم به یاد روزهایی که می خندیدیم...
ϰ-†нêmê§ |